سوال مسابقه :
" رابطه بین آبلیمو و مسابقات جام جهانی چیه ؟ "
جایزش هم ۳ ساعت اکانت رایگان اینترنته . ( البته اگه اون جوابی که منظوره منه رو بدید . )
تا آخر بازیهای جام جهانی وقت دارید که جواباتون رو تو قسمت نظرات وارد کنید .
منتظرم ...
در راستای سیاست های حمایت از جوانان سازمان فرهنگی هنری شهر با همکاری شهرداری برگزار می کند
تو رو خدا رئیس جمهور مملکت رو داشته باشید .
آخی ، پاش تو کفش خسته شده . راحت باش عزیزم . اصلا جورابتم در بیار . زیاد سختته اصلا با زیرپیرهنی سخنرانی کن .
قراره از این به بعد ، برای راحتی بیشتر اعضای هیات دولت با زیر شلواری تو جلسات شرکت کنند . خوب چه عیبی داره ؟
اینجوری راحتتره دیگه . هوا هم که داره گرم میشه . حالا کت و شلوار و کفش و اوووووووووه . سخته خب . همون زیرشلواری و زیرپیرهن و دمپایی راحتتره .
الان یه چیز جالب دیدم .
تایم آپ قبلیم رو نکاه کنید .
ساعت ۰۰:۰۰
جالبه نه ؟ من همه کارام جالبه ....
به به !!!!
حضرت والا رو داشته باشید . چشم ملت ایران روشن .
خوش میگذره محمود جون ؟!؟!؟ ظاهرا بد جوری هم داره خوش میگذره .
چه نیشی هم باز کرده .
خدا وکیلی ، اگه خاتمی یه همچین عکسی می گرفت ، چه پوستی از کلش می کندند ؟ بنده خدا یه بار همون اوایل ریاست جمهوریش یه خبرنگار زن باهاش مصاحبه کرد چه حرفا که براش درنیاوردن . چه حرفهایی که پشت سرش نزدند . چه شر و ورایی که بارش نکردند .
بعد حضرت آقا هر غلطی دلش بخواد می کنه ، هیچکی هم حرف نمیزنه . دیگه کم مونده طرف رو بغل کنه .
عزیزم راحت باش ، کسی اینجا با تو کاری نداره . همه پشتتن . هیچکی بهت حرف نمی زنه . هر کاری دوست داری بکن . حضرات خودشون توجیه می کنن .
یکی از اتفاقایی که این چند روزه ، موضوع بحث خیلی از مردم شده و خیلی زیاد راجع بهش صحبت میشه ، اعتصاب و تظاهرات مردم تبریز و آذربایجان و زنجان و در کل همه آذری زبان ها ، در اعتراض به اهانت به ترک ها و آذری زبان ها و به قولی حرکات شوونیستی فارس هاست .
جالب اینجاست که همه می گن یه چیزی تو روزنامه ایران نوشتن و یه کاریکاتوری کشیدن ولی من تا حالا کسی رو ندیدم که مطلبش رو خونده باشه یا کاریکاتورش رو دیده باشه . البته حق هم دارند ، چون خود سایت روزنامه ایران این عکس را از تو آرشیوش حذف کرده ، خود متن مطلب رو هم اولش حذف کرد ، ولی دوباره تو آرشیو قرار داد . ( اینم از اون نکته های جالبه که چی شد که حذف شد ، چی شد که گذاشتنش تو آرشیو ) بقیه سایت ها و منابع خبری هم این مطالب رو منتشرشون نکردن .
ولی من با کلی تلاش و خودکشی بالاخره تونستم از این ور و اونور متن و عکس این مقاله رو پیدا کنم . برای خوندن مقاله و دیدن عکس جنجالی و اینکه ماجرا از کجا شروع شد رو این لینک کلیک کنید . ( متن کامل مقاله )
راستش من خودم با اینکه خیلی هم از این ترک ها دل خوشی ندارم ولی واقعا مخالف یه همچین حرکت زشتی ام . مسخره کردن بقیه واقعا کار زشت و قبیحیه . اونم توسط یه روزنامه دولتی . البته اینم بگماا ،حالا همچین چیزه خاصی هم نبوده . ولی خب ....
به هر حال این حرکت انجام شد ولی کلی نکته این وسطه که بد نیست یه خورده راجع بهش فکر بشه .
اولا که این کاریکاتور یه شعله کوچیک بود برای انفجاربزرگ تو یه اتاق که خیلی وقته داره آروم آروم توش پر از گاز میشه . نمونش همین سخنرانی رئیس جمهور عدالت گستر ، مهربون ، مردمی ،با سیاست و با تدبیر در عید نوروز بود که برگشت گفت : " عید نوروز را به تمام فارسی زبانان تبریک عرض می کنم . " ( بقیه هم پشم ! ) خوب . شما باشید بهتون برنمیخوره ؟ یا نامگذاری تیم ملی به نام " ستارگان پارسی " ( بازم بقیه پشم ) . البته اینا نمونه هایی از اتفاقهای رسمی بود . بماند چیزایی که به طور غیر رسمی به این موضوع دامن میزد .
نکته جالب دیگه پوشش خبری فوق العاده رسانه ها بخصوص روزنامه ها و صدا و سیما بود در این مورد . ( البته این اولین بار نیست. اصلا دیگه عادی شده . اگه اخبار این تظاهرات رو پخش می کردن باید تعجب می کردیم . ) این همه دانشجو اعتصاب کردن ، این همه بیانیه از طرف دانشگاههای مختلف صادر شد ، این همه آدم ریختن تو خیابونها ، این همه شیشه شکسته شد ، بانک آتش زده شد ، این همه آدم دستگیر شدند ، این همه آدم مجروح شدند اونوقت آخر خبرها میگن راستی ... تو تبریز چند نفر به حرکات اخیر اعتراض کردند . ( دست شما درد نکنه . واقعا خسته نباشد . ) بعد انور دنیا ، بوش دستش رو می کنه تو دماغش اولین خبر ، تو اخبار و تیتر همه روزنامه ها میشه که بوش دستشو کرده تو دماغش . بعد تو کشور خودمون این همه اغتشاش و آشوب و درگیری انگار نه انگار . موضوع گفتگوها و صدر همه اخبار میشه حماسه خرمشهر . صدا و سیما با این سانسورهای خبری آبرو و اعتبار خودش رو خدشه دار میکنه . با این کاراش باعث میشه دیگه هیچکی به اخبارش اعتماد نکنه . وقتی طرف خودش داره میبینه چه اتفاقایی داره اطرافش می افته ، بعد هیچ بازتابی تو رسانه ها نمی بینه ، انتظار دارید چه جوری به اخبار و اطلاعات صدا و سیما و روزنامه ها اعتماد کنه ؟
سایت ها و وبلاگ هایی هم که این خبرها رو منتشر می کردند ، که قربونش برم یکی بعد دیگری فیلتر کردن . ( آزادی بیان به معنای واقعی کلمه که میگن همینه هااااااا ، واقعا که چه فضای آزاد و سالمی )
یه نکته دیگه هم ، صحبت های بعضی از ترک ها بخصوص تو بعضی فروم ها بود ، که واقعا شخصیت خودشون رو با این طرز حرف زدنشون به همه ثابت کردن .
یه چیز جالب دیگه این وسط ، حرکت خود این عزیزای دله . آخه خوشگل پسرا ، شما تظاهرات می کنید ، میگید چرا بقیه بر علیه شما هستند ، بد خودتون بانکهای خودتون رو آتیش می زنید ؟ ماشین های مردم خودتون رو آتیش می زنید ؟ شیشه های مغازه های خودتون رو می شکنید ؟ خب انتظار دارید بقیه راجع به شما چی بگن ؟ بگن اینا خیلی منطقید ؟ خیلی باشعورند ؟ خب تقصیر خودتونه دیگه .
خلاصه که حرف و حدیث زیاده ، ولی بعد نیست وقتی یه همچین اتفاقایی می افته ، یه خورده راجع بهش فکر کنیم . هم راجع به خودش ، هم راجع به علل و عواملش ، هم راجع به حاشیه های موضوع !!!
![]() |
![]() |
بعد از اجرای طرح جمع آوری متکدیان از چهارراهها و کنار خیابونها ، گداها دیگه سر چهارراهها و کنار خیابونها نمی شینن .
می شینن وسط خیابون . اونم تو لاین سبقت !
دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم که یه یهو یه صدای جیغ ترمز شنیدیم . ( قیژژژژژژژژژژژژژژ ) یه نگاه به خیابون انداختم ، دیدم یه نفر وسط خیابونه ، اون هم تو لاین سبقت . اول فکر کردم تصادف کرده و افتاده زمین . یه خورده نگاش کردم دیدم نه . سالمه ، هیچیش نشده . هیچ مشکلی هم نداره .
بعد گفتم شاید قلبش درد گرفته ، از حال رفته ، پاش پیچ خورده ... خلاصه یه مشکلی داره که نشسته وسط خیابون . رفتم که کمکش کنم .
رفتم نزدیک . دیدم نشسته و زانوهاش رو بغل کرده . چشمهاشم با دستاش گرفته . بهش گفتم " چی شده ؟ چرا اینجا نشستی ؟ پات پیچ خورده ؟ بذار کمکت کنم بلند شی . " یه نگاه بهم کرد ، دوباره سرش رو انداخت پایین و چشماشو گرفت .
داشتم شاخ در می اوردم . اصلا نمی فهمیدم برای چی اینکارو می کنه . هر لحظه ممکن بود ماشین بزنه بهش و لهش کنه ولی همینجوری نشسته بود وسط خیابون و چشماش رو گرفته بود .
یه بار دیگه بهش گفتم " پاشو برو کنار . ماشین می زنه بهتا ... . " ولی انگار نه انگار .
دیگه عصبانیم کرد . بهش گفتم " آخه چی شده ؟ چرا نشستی اینجا ؟ آخه چه مرگته ؟ اصلا خودت جهنم . یه راننده می زنه بهت ، اون بدبخت میشه . "
یه نگاه بهم کرد و یه چیزی گفت که این دفعه واقعا شاخ دراوردم .
بهم گفت : " من 200 تومان پول میخوام . هیچکی بهم نمیده . یه نفر 200 تومان بهم بده ، من از اینجا بلند میشم . "
این دیگه واقعا شاهکار بود !
یعنی به خاطر 200 تومان ؟!؟!؟؟!؟! فقط برای 200 تومان آدم جونشو به خطر میندازه ؟ برای 200 تومان میشینه وسط خیابون ؟ برای 200 تومان خودش رو به کشتن می ده ؟
خلاصه همینطور که شاخهای من داشت رشد میکرد و بلند و بلندتر مشید یه نفر اومد یه 200 تومنی داد بهش . اونم از وسط خیابون بلند شد و رفت .
ولی من هنوز تو توهمم . آخه آدم به خاطر 200 تومان اینجوری ... .
واقعا نمیدونم چی باید گفت... .
الهی که من فدای تو رئیس جمهور مردم دوست بشم .
ببینید بچه چه جوری داره ذوق میکنه . اصلا این محمود هر جا میره دل مردم رو شاد میکنه . آخه آدم از این مردمی تر ؟ از این مهربونتر ؟ از این دلسوزتر ؟
اصلا هیئت دولت تصمیم گرفته از این به بعد تو سفرهای استانی برای اینکه دل بچه های محروم رو شاد کنه ، خود رئیس جمهور شخصا به همه بچه های اون شهر نفری یه دور کولی بده .
حتی تصویب شده تو روستاهای خیلی محروم که بچه ها امکانات تفریحی ندارن ، ریئس جمهور هفته ای یه بار با بچه های اون محل گل کوچیک بازی کنه . ( البته توپ رو خود بچه ها باید بیارن . چون در غیر اینصورت هزینه های جانبی دولت میره بالا ، محمود هم که رو این مسائل حساااااااس )
بد بگید رئیس جمهورتون بده . آخه آدم از این مهربونتر ؟
ببخشید چند وقته آپ نکردم .
آخه کلید "ط" کیبردم خراب شده بود . نمیتونستم چیزی بنویسم .
بهانه از این تابلوتر تا حالا دیده بودید ؟
( یکی نیست بگه آخه میخوای خالی ببندی یه کم فکر کن . این چه بهونه ای بود اوردی ؟ )
خلاصه که معذرت بابت غیبت .