بعد از اجرای طرح جمع آوری متکدیان از چهارراهها و کنار خیابونها ، گداها دیگه سر چهارراهها و کنار خیابونها نمی شینن .
می شینن وسط خیابون . اونم تو لاین سبقت !
دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم که یه یهو یه صدای جیغ ترمز شنیدیم . ( قیژژژژژژژژژژژژژژ ) یه نگاه به خیابون انداختم ، دیدم یه نفر وسط خیابونه ، اون هم تو لاین سبقت . اول فکر کردم تصادف کرده و افتاده زمین . یه خورده نگاش کردم دیدم نه . سالمه ، هیچیش نشده . هیچ مشکلی هم نداره .
بعد گفتم شاید قلبش درد گرفته ، از حال رفته ، پاش پیچ خورده ... خلاصه یه مشکلی داره که نشسته وسط خیابون . رفتم که کمکش کنم .
رفتم نزدیک . دیدم نشسته و زانوهاش رو بغل کرده . چشمهاشم با دستاش گرفته . بهش گفتم " چی شده ؟ چرا اینجا نشستی ؟ پات پیچ خورده ؟ بذار کمکت کنم بلند شی . " یه نگاه بهم کرد ، دوباره سرش رو انداخت پایین و چشماشو گرفت .
داشتم شاخ در می اوردم . اصلا نمی فهمیدم برای چی اینکارو می کنه . هر لحظه ممکن بود ماشین بزنه بهش و لهش کنه ولی همینجوری نشسته بود وسط خیابون و چشماش رو گرفته بود .
یه بار دیگه بهش گفتم " پاشو برو کنار . ماشین می زنه بهتا ... . " ولی انگار نه انگار .
دیگه عصبانیم کرد . بهش گفتم " آخه چی شده ؟ چرا نشستی اینجا ؟ آخه چه مرگته ؟ اصلا خودت جهنم . یه راننده می زنه بهت ، اون بدبخت میشه . "
یه نگاه بهم کرد و یه چیزی گفت که این دفعه واقعا شاخ دراوردم .
بهم گفت : " من 200 تومان پول میخوام . هیچکی بهم نمیده . یه نفر 200 تومان بهم بده ، من از اینجا بلند میشم . "
این دیگه واقعا شاهکار بود !
یعنی به خاطر 200 تومان ؟!؟!؟؟!؟! فقط برای 200 تومان آدم جونشو به خطر میندازه ؟ برای 200 تومان میشینه وسط خیابون ؟ برای 200 تومان خودش رو به کشتن می ده ؟
خلاصه همینطور که شاخهای من داشت رشد میکرد و بلند و بلندتر مشید یه نفر اومد یه 200 تومنی داد بهش . اونم از وسط خیابون بلند شد و رفت .
ولی من هنوز تو توهمم . آخه آدم به خاطر 200 تومان اینجوری ... .
واقعا نمیدونم چی باید گفت... .
آره به خاطر همون ۲۰۰ تومنی که انقدر واسه منو تو بی ارزشه !